راد آوا

علیرضا خلیل‌زاده
5
میانگین پخش
91
تعداد پخش
2
دنبال کننده
  • 1

  • 1 ماه پیش
اولین بار بود که بعد از شنیدنِ خبرِ تأخیرِ دو ساعته‌ی پرواز، خوشحال میشدم.انگار خون دوباره با قدرت توی رگهایم، دوید.مثل کشتی گیری که حریفش خیال میکند ضربه فنی‌اش کرده و فیلمش رفته برای بازبینی و حالا ...

اولین بار بود که بعد از شنیدنِ خبرِ تأخیرِ دو س...

07:49
  • 1

  • 1 ماه پیش
07:49
  • 0

  • 1 ماه پیش
شوق ادامه مسیر بود یا اثر چای عراقی یا این شلوغ کاری موتورِ کولر آبی موکب نمی‌دانم اما خواب آن لحظه هیچ نسبتی با چشم‌هایم نداشت.تقدیم به روح بزرگ مرحوم فرزانه پزشکی؛ که راه و رسم فرزانگی را به ما آموخ...

شوق ادامه مسیر بود یا اثر چای عراقی یا این شلوغ...

09:17
  • 0

  • 1 ماه پیش
09:17
شده بودم سمج‌ترین دختر دنیا، رفته بودم تا خود اداره گذرنامه پیگیر شده بودم که چرا گذرنامه‌ام تا حالا نرسیده پیگیر شده بودم و ایستاده بودم و ناامیدانه نگاه کرده بودم.فکرش را نمی‌کردم ثانیه‌های آخر همان...

شده بودم سمج‌ترین دختر دنیا، رفته بودم تا خود ا...

06:42
  • 1

  • 1 ماه پیش
06:42
یک چهره‌ آشنا، قبای طوسی به تن، بی‌عبا، بی‌عمامه، در حالتی که انگار بخواهند عاشقی را از معشوقش جدا کنند داشت از حرم خارج می‌شد....

یک چهره‌ آشنا، قبای طوسی به تن، بی‌عبا، بی‌عمام...

05:28
  • 1

  • 1 ماه پیش
05:28
  • 1

  • 2 ماه پیش
شمر، بقچه لباس‌های تعزیه در دست، جلوی ما می‌رفت. اصغر را نمی‌دانم اما من احساس گنگی داشتم. هم از او می‌ترسیدم، هم دوست داشتم سرعتم را زیاد کنم و از او جلو بزنم تا قیافه واقعی‌اش را ببینم.مردمی که از ک...

شمر، بقچه لباس‌های تعزیه در دست، جلوی ما می‌رفت...

17:10
  • 1

  • 2 ماه پیش
17:10
مرد کویر اهل گریه نیست. مثل آسمونش. مصیبت حسین و اصحابش خون به دل ما می‌کنه، کمر می‌شکنه، موی سر سفید می‌کنه اما اشک در‌نمی‌آره....

مرد کویر اهل گریه نیست. مثل آسمونش. مصیبت حسین ...

19:32
  • 1

  • 2 ماه پیش
19:32
آقا یوسف وسط میدان ایستاده است. سبزپوش، زره‌پوشیده، با شمشیر و چکمه و کلاهخود. لحظه‌ای بعد سوار اسب می‌شود و چون شیری که در رمه افتد، دشمن را می‌پراکند. هر بار که به جای خودش بازمی‌گردد، لاحول و لا قو...

آقا یوسف وسط میدان ایستاده است. سبزپوش، زره‌پوش...

21:48
  • 4

  • 2 ماه پیش
21:48
«توی تاریکی که چشم‌مان بهش عادت کرده بود نگاه خیره و پر از سؤالش را می‌دیدم. گفت «دو تا نبض داری. یعنی…» نمی‌دانم جوابش را از لبخندم گرفت یا از اشک‌هایی که یک دفعه راه افتاده بود روی گونه‌ام. راز چهل‌...

«توی تاریکی که چشم‌مان بهش عادت کرده بود نگاه خ...

38:16
  • 0

  • 2 ماه پیش
38:16
  • 1

  • 3 ماه پیش
آسمان خدا هر روز خیابانی برای عبور و مرور پرنده هاست . پرنده هایی که هر کدام شان مثل ما آدم ها ممکن است قصه و غصه خودشان را داشته باشند . این ایام روی زمین به خاطر مولای متقیان هرکسی با هر حکایتی تمام...

آسمان خدا هر روز خیابانی برای عبور و مرور پرنده...

07:00
  • 1

  • 3 ماه پیش
07:00
  • 8

  • 4 ماه پیش
مه پوشاننده است و رازدارو حرکت در آن اراده‌ای قوی طلب می‌کندمرد روزهای مه آلود بودمردی که این راه را پیمود...

مه پوشاننده است و رازدار

و حرکت در آن ارا...

07:11
  • 8

  • 4 ماه پیش
07:11
  • 4

  • 5 ماه پیش
هميشه گفته‌اند هر سلامي يك خداحافظي دارد. و هر وصالي يك فراقي. اما نگفته‌اند گاهي وقت‌ها براي بعضي آدم‌ها سلام‌ها ميايند، ميمانند، ماندگار ميشوند و سايه‌شان مستدام ميشود روي سر آن آدم‌ها. همان‌هايي كه...

هميشه گفته‌اند هر سلامي يك خداحافظي دارد. و هر ...

05:24
  • 4

  • 5 ماه پیش
05:24
  • 5

  • 5 ماه پیش
«هميشه بدون؛ من كنارتم. اگر خودم هم نباشم، قلبم كنارته.»مدت‌هاست كه پدران و مادران فلسطینی حتی هنگام محبت به كودكشان هم نگران رفتن‌اند. رفتن، نماندن، نبودن. مدت زيادی‌ست كه كسی در اين ديار با خيال راح...

«هميشه بدون؛ من كنارتم. اگر خودم هم نباشم، قلبم...

17:54
  • 5

  • 5 ماه پیش
17:54
  • 4

  • 8 ماه پیش
درد گرسنگی، رنج جنگ‌زدگی، تیرآهن، سنگ، خون و آواربه راستی که کدامیک را باید مرهم بگذارد؟باید حواسش به درد خودش باید یا برادرانش را دلداری دهد؟*قصه‌ای از تکه‌پاره‌های قلب شمیس؛ دختری از دیار یمنکه گرفت...

درد گرسنگی، رنج جنگ‌زدگی، تیرآهن، سنگ، خون و آو...

23:47
  • 4

  • 8 ماه پیش
23:47
ميان شادی‌هايمان بود كه رفت. داشتيم زندگي‌مان را ميكرديم كه يكهو ديديم هرچه نشان حيات دارد پر كشيده از وسط خانه-زندگی‌مان. وقتی رفت، يك بغض افتاد به جان گلوهايمان، انگار كه همان كوهی كه بعد از او از د...

ميان شادی‌هايمان بود كه رفت. داشتيم زندگي‌مان ر...

11:42
  • 9

  • 8 ماه پیش
11:42
  • 5

  • 8 ماه پیش
مادر هيچوقت دست فرزندش را رها نميكند. چه در راه‌های پرپيج و خم اين زمين خاكی و چه در راه‌های وسيع آسمان…تقديم به مادرانی كه مادرانگی‌شان پرتويی بود نشأت گرفته از شمسِ فروزانِ مادرانگی‌های او(س)، از دف...

مادر هيچوقت دست فرزندش را رها نميكند. چه در راه...

06:44
  • 5

  • 8 ماه پیش
06:44
  • 8

  • 9 ماه پیش
ضحي يعني سپيده دم. يعني آن بارقهٔ نوري كه پس از شبي تاريك ديدگان را روشن ميكند…داستاني كه خواهيد شنيد، روايتي‌ست از شبي تاريك كه در پس آن افتابي سر برمياورد…مجموعه "حنين"خواستند شوق و حزن را، اميد و غ...

ضحي يعني سپيده دم. يعني آن بارقهٔ نوري ...

28:47
  • 8

  • 9 ماه پیش
28:47
حالا كسي تنها، در خانه‌اي پر از خالي نشسته و او هم مانند علي(ع) فكر ميكند بعد از زهرايش چطور زنده بماند…لیل یعنی شب؛ و لیلی یعنی شب من!روضه‌های پنجگانه‌ای که قرار است بشنوید، حکایتی‌ست از لیلی که بر ل...

حالا كسي تنها، در خانه‌اي پر از خالي نش...

04:45
  • 5

  • 9 ماه پیش
04:45
بهتر است چيزي نگويم. از سنگيني قلب علي(ع) گفتن در روز شهادت زهرايش، آن‌طور كه حقش ادا شود، كار هركسي نيست. شايد امشب ماه، تنها مَحْرم غصه‌هاي دلش باشد…لیل یعنی شب؛ و لیلی یعنی شب من!روضه‌های پنجگانه‌ا...

بهتر است چيزي نگويم. از سنگيني قلب علي(...

07:40
  • 3

  • 9 ماه پیش
07:40
چشم‌ها عادت ميكنند. گوش‌ها عادت ميكنند. آدم‌ها هم. عادت به تاريكي اما فاجعه مي‌آفريند. تاريخ، مرثيه‌خوانِ بي‌تفاوتي مردماني‌ست كه با عادت خويش به تاريكي، نوري را در عالم به خاموشي سپردند...لیل یعنی شب...

چشم‌ها عادت ميكنند. گوش‌ها عادت ميكنند....

04:34
  • 5

  • 9 ماه پیش
04:34
بي‌مردمي بد دردي‌ست.مردم كه نباشند، علي(ع) در كنار قبر زهرايش محكوم ميشود به سكوت. مردم كه نباشند، غريبانه‌ترين تشييع تاريخ ميشود تشييع ام‌الكائنات. اين روايت، مرثيه‌اي‌ست از جاي خالي مردم در كنار اما...

بي‌مردمي بد دردي‌ست.

05:46
  • 6

  • 9 ماه پیش
05:46
مامان‌جون خیلی ناگهانی رفت...زود بود هنوز؛ اما رفته بود!لیل یعنی شب؛ و لیلی یعنی شب من!روضه‌های پنجگانه‌ای که قرار است بشنوید، حکایتی‌ست از لیلی که بر لیلی علی(ع) سایه گستراند......

مامان‌جون خیلی ناگهانی رفت...<...

03:10
  • 4

  • 9 ماه پیش
03:10
  • 15

  • 9 ماه پیش
كه تا وقتي تاريكي هست، نوري هست و تا زماني كه شب سايه بر عالم انداخته شمع، رسالت ماست. كه اگر من، كه اگر تو، هركدام شمعي روشن كنيم؛ يكي‌مان در مدرسه، يكي‌مان در دانشگاه، يكي در خانه و ديگري در ميان كو...

كه تا وقتي تاريكي هست، نوري هست و تا زماني كه ش...

09:19
  • 15

  • 9 ماه پیش
09:19
shenoto-ads
shenoto-ads