سحر چرا دیگه بهمون زنگ نمیزنی :)؟ دختر دلمون برات تنگ شده

داداشی ک شما باشی باید بگن آبجی‌ت داره در انتظار باژ شدن کتابخونه یخ میزنه🥶 "گفتی بالاترین سطح جریان زندگی" این حس رو من تو مهر و آبان داشتم عمیقا خسته بودما دوستام خیلی بهم میگفتن ک چقدر بی‌معرفتی و این چیزا. ولی فقط خودم می‌دونم چجوری گذشت سخت بود ولی دوست‌داشتنی بود برام بعد از مدت‌ها می‌تونستم ببینم چجوری هر روز ب مدت چند ماه مستمر باشم توی یه کاری. این ترم سخت و طولانی گذشت در عین حال وقتی دوشنبه با آخرین امتحان تموم شد انگار زود تموم شد و از من دختری درست کرد ک فک نمی‌کرد بتونه دوباره واسه زندگی‌ش دوباره عمیقا و با انرژی تلاش کنه تازه یه عالمه گوربه‌ هم دیدم من تمام عمرم سمت گربه‌ها نمی‌رفتم نمی‌دونم ولی می‌ترسیدم از اینکه استخوان‌هاشون رو زیر دستم حس کنم منو می‌ترسوند، مثه همون حسی که نمی‌ذاره نوزاد بغل کنم😅 بعد می‌دونی خیلی جالبه. انگار هر کدوم یه کاراکتر منحصر ب فرد برای خودشون دارن؛ بعضی‌هاشون خیلی ناز دوس دارن، بعضی‌هاشون خیلی داف اند و اصلا بهت محل نمیدن، بعضی‌هاشون خیلی فرصت طلب‌اند! سحر من از اینکه اینجا دارمت خوشحالم بیشتر کنارمون بمون❤🌙

سحر کجایی

دو هفتس نیستی دلتنگتیم

سحــررر منتظر زنگتیم زنگ نمیزنی

سلام عالی و پر از شور و انرژی... لطفا آدرس پیج اینستا رو هم بذارید سپاس

هر پادکستتو سه بار گوش میدم

ای بابا حقوق اول من بیست و پنج تومن سال اول دانشگاه ۷۲